سانیاسانیا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

پرنسس کوچولوی ما

بازی فکری

سلام جیگر مامان   روز چهارشنبه با مامان جون رفتیم مجتمع پارک ... شما هم کلی خرید کردی ... دمپایی نیکتا ، قمقمه آب خوشگل و بازی فکری ....     خوشگل مامان از اونجایی که بن بن بن مقدماتی رو کامل بلدی و تموم کارتها رو بلد شدی تصمیم داشتم شماره 1 رو بگیرم برات ... شما هم از بس گفتی ژدید ژدید ( جدید ) یعنی کارت جدید می خوای دیوونم کردی    امروز که برات خریدم کلی ذوق کردی که بازی و کارت ژدید داری   این هم عکسهاش :             و این هم لبخند رضایت ...البته اگه مهلت عکس گرفتن به مامان بدی خوشملم دوستت دارم ..بوووووو...
19 شهريور 1392

کلمه هایی که بلد شدی بگی ...

عزیز دل مامان  سعی می کنم اگه حافظه ام یاری کنه به ترتیب کلمه هایی که گفتی رو برات بنویسم و همین طور کلمه هایی که بلدی رو    اولین کلمه ایی که گفتی هکن بود یعنی نکن     بعد ماما و بابا .... بعد یه مدت زیادی دیگه بابا رو نگفتی و هر چی می گفتیم بگو بابا می گفتی مامان     صداهای حیوانات زیادی رو هم بلدی .... اولین حیوانی که صداش رو یاد گرفتی کلاغ بود که می گه گار گار     صدای کلاغ ، گاو ، گوسفند ، سگ ، گنجشک ، میمون ، اسب رو هم بلدی که برات صدات رو ضبظ کردم که بعدا بتونی گوش کنی   تمام اعضای بدنت رو هم بلدی چشم ، ابرو ، لب ، زبان ، دندان، بینی ، گو...
19 شهريور 1392

دایره

سلام خوشگل مامانی  راستی یادم رفته بود که بگم ..... هر وقت بهت می گم خوشگل مامان کیه ؟؟؟  می گی : نانیا ( قربونت برم نانیا مامان )    امروز هم داشتی با بازی های فکریت بازی می کردی که بهت گفتم این دایره است تو هم گفتی دااااااااییه ..... عسیییییسمی تو من هم کلی ازت فیلم گرفتم و هی گفتم این چیه گفتی دااااییه عصر هم که مامانی داشت شوید پاک می کرد اومدی و کلی کمکم کردی ... بهت یه ساقه شوید می دادم تو هم برگاش رو می کندی و می نداختی توی کاسه .... ممنون عزیزم که کمک کردی و اذیت هم نکردی دوستت دارم عزیزم    ...
19 شهريور 1392

مدل کوچولو من

سلام خوشگل مامان و بابا  چند روز که می خوام بیام و بنویسم ولی نمی شه ..... خوشگل مامان یاد گرفتی می گی بَیه یعنی بله .... با کلی ناز و عشوه هم می گی .. بهت می گم خوشگل منی تو هم می گی بََََََیه .....  تازه دیشب هم که رفته بودیم خونه مامان جون و بابا جون وقتی برگشتیم بهت گفتم کجا بودیم گفتی بابا گفتم نه باباجون .... شما هم زودی گفتی بابامون   به مامان جون هم می گی مامامون  خلاصه دیگه برات بگم که تازگی عاشق خودت شدی و هی دوربین رو میاری و می گی وصل کن به تلویزیون تا عکس ها و فیلم هایی که ازت گرفتم رو ببینی و امروز هم با کلی ذوق و شوق لباس خوشگل پوشیدی و رفتیم حیاط تا ازت عکس بگیرم و بیاریم توی تلویزیون ب...
19 شهريور 1392